26

متن آهنگ نگهبان تیر برق پوریا پوتک

  • ترانه سرا : پوریا پوتک

انتشار در 21 اسفند 1399

  • افزودن به پلی لیست
  • اشتراک گذاری :
  • لینک کوتاه :
`
کفش و کتونی وولا

متن آهنگ نگهبان تیر برق پوریا پوتک
[ورس یک]
ساعت چهار و نیمه صبحه
یه زندون پر از دل های مرده
صبح به خط بشین پاشو
سربازی که گُم گرده خب راهشو
ذکر روی لب شهید ، علی
چون میگذرد ، نیست غمی
صدای او همچون نعره ی شیری است
که غُرِش مرگ او از درد پیری است
ساعت نه ، خاموش خواب
می پذیرم اشک رو با آغوش باز
به دور از خونه ، غربت فراگیر
قطره های اشک هام
گریه ام برا کیست
برای مادری که دورم از او
مادری که تَن خستش رو شونم نبود
بعد گذشت یک ماه فهمیدم قدرش هم بود
انبوهی از موج سرد سنگ و سخت و سَکو
رفتم خدمت به سبب شرط شب خواستگاریم
رو تخت بالا دیدم من پُر یادگاری
تف به ذات اون که خدمت به پا کرد
تمام مادران دنیا رو چشم به راه کرد
دلم تنگه ، خدمت کیلویی چند
مرحمی میخوام ، میدونی که الان بی روحیم
میگم خداوند با این همه ستارش بهم بدی نکرد
رو شونه تو که سه تا ستاره است
ارشد عقده ای میگیره از سیگار سه کام حبس
ولی سرباز با تنها رفیقش * رفت
نگران نباش سخته بعدش خاطره است
این خاطره رو نمیخوام
چون خط بعدش فاتحه است
[کورس]
سرباز یعنی خداحافظ
رفتم یعنی شیشم گرو هشتم
یعنی قفس رفته نفسم
یعنی زندونی و حبسم
یعنی تن خسته و چشم بسته
غروب جمعه و پر عقده
دری که قفله و خود نقطه
سرباز یعنی خداحافظ
رفتم یعنی شیشم گرو هشتم
یعنی قفس رفته نفسم
یعنی زندونی و حبسم
یعنی تن خسته و چشم بسته
غروب جمعه و پر عقده
دری که قفله و خود نقطه
[ورس دو]
نونوا جوش شیرین میزنه
حاجی به یاد فرهاد
تو گیلاس میریزه شب رو به یاد سرباز
یه سرباز که رفته تو حصار سرما
پدرش میگه برو پسر مَردت میکنه
رفیقش میگه نرو از عشقت سردت میکنه
ارزش قائل میشه به ریش سفید و قدمت
حرف پدر رو گوش میده و میره به خدمت
پادگانی بی تلفن ، یه شهر دور
روز اول و سختی و بعد یه شب کور
بعد گذشت یک ماه دم اذان صبح
هوا سرد نوک بینی ها یه فضای سرخ
بعد نمازه دو رکعتی ، سرتیپ اعلام میکنه
امشب مرخصیه شهری برا دو ساعت
همه خوشحال تو * عروسی
انگار زندگی گرفتن در میان از این عبوسی
مرخصی میاد بیرون میره پای تلفن
شماره رو میگیره چشم خیس ، با یه دل پر
بوق اول میخوره دلتنگ و خمار و هی سراب
بوق دوم میره بی تاب و بدون یک جواب
بوق سوم تا پنج خورده نگران و سرخورده
میگه عادت نداره بعد سه بوق بر میداره
آخه اون بینی صداش تو این سلول کم میاره
نهمین بوق گوشی رو بعد یکی برمیداره
اون یه مرده میگه لطفا بگو اشتباهست
نه اینجا جنگله و اینم قانون اجتماعست
کنار باجه یه تیر برق اتصال بارون
سرباز میشینه بعد انتقامی آروم
سربالا به رحمان سیر بد
تا آخر دنیا میشه نگهبان تیر برق
[کورس]
سرباز یعنی خداحافظ
رفتم یعنی شیشم گرو هشتم
یعنی قفس رفته نفسم
یعنی زندونی و حبسم
یعنی تن خسته و چشم بسته
غروب جمعه و پر عقده
دری که قفله و خود نقطه
سرباز یعنی خداحافظ
رفتم یعنی شیشم گرو هشتم
یعنی قفس رفته نفسم
یعنی زندونی و حبسم
یعنی تن خسته و چشم بسته
غروب جمعه و پر عقده
دری که قفله و خود نقطه
متن آهنگ پوریا پوتک به نام نگهبان تیر برق

آهنگ های مرتبط

دیدگاه شما

پاسخی بنویسید برای :
  • . پنجشنبه , 21 اسفند 1399 پاسخ
    0

    تاریخ انتشار رو اشتباه نوشتید.

Array ( )

عضویت در سایت