نقد و بررسی آهنگ گوشت بهرام
گوشت آخرین ترک منتشر شده از بهرام نورایی بود. رپری که طرفدارانش کم کم داشتند به سکوتش عادت می کردند ولی انتشار این ترک در تشکل تازه تاسیسِ پیله احتمالاً نویدِ مرتکب شدن دوباره ی این آرتیست به اشتباهات خوب جدیدی را میدهد.
دور شدن بهرام از فضای آلبوم اشتباهخوب اولین چیزییست که به آن میرسیم که در این ترک بیشتر به رک گویی رو آورده شده و از پیچیدگی های گذشته خبری نیست.
در این قسمت میخواهیم به مسائل فرمیک و تکنیکال و همچنین فلو در این آهنگ بپردازیم.
نقد و بررسی ساختاری گوشت:
قبلا هم ترک هایی شنیده ایم که رپر آن را با فلوهای مختلفی اجرا می کند اما بهرام در این ترک از تغییر فلو، استفاده ای کاملا به جا کرده و آن هم “توجه به درک بهتر مخاطب از مسئله با تغییر فلو” است و فلو بر اساس مفهوم جملات دائما در حال تغییر میباشد. برای مثال در ابتدای کار که تکست حالت راوی گونه ای دارد فلو دقیقا مثل نقل یک داستان و بعد از آن با رسیدن به جملات پندگونه، فلو به صورت تاکیدی و آرام بیان میشود، و بعد از تغییر های مداوم فلو به قسمت آخر ترک که از لحاظ اجرایی حالت محکم تری را به خودش میگیرد میرسیم که رپر با اجرای فست این قسمت سعی در القای هیجان به شنونده دارد ، درست مانند پدری که قصد فهماندن موضوعی را به کودکش دارد. برخلاف اکثر اجراهای فستی که این روز ها به گوش میرسد تمامی جملات کاملا قابل فهم و واضح هستند.
در چیدمان ورس و کورس این اثر هم نکات جالبی وجود دارد و قرار نیس شاهد همان اتفاق تکراری همیشگی باشیم. چرا که بهرام توانسته با تغییر فلوی خود ورس ها رو جدا کند و فقط یکبار کورس را بخواند پس چیدمان این اثر به این شکل میباشد:
ورس،کورس،ورس،تغییر فلو،ورس
اما آهنگسازی کار که با نقد های زیادی هم رو به رو شد در فضایی جدید ساخته شده است. فضا سازی عالی پیماندگار در این آهنگ و ترکیب آن با درام بیس های جدید و ترپی موجب شده بود، بیت گوشت بر خلاف کارهای گذشته بهرام از حالت قدیمی و اولد اسکول خارج شود و این آهنگسازی خوب با افکت های استفاده شده خود را بیشتر نمایان میکرد.
در ارتباط با کاور، باز هم گُنگ بودن آن همانطور که در کاور های اشتباه خوب هم شاهدش بودیم به امری تبدیل شده تا انتقاد ها از ستاره ملک زاده بیش از پیش شود. اما با کمی دقت شاهد موجی از جمعیت و صف های طولانی در نواحی قرمز رنگ کاور میشویم. همچنین تشابه گوشت داخل کاور به نقشه جغرافیایی ایران ، ما را به مفهومی کلی نزدیک تر میکند و مشخص است که کاور ترکیبی از چندین عکس و دارای مفهومی خاص است که هر کس میتواند برداشتی متفاوت از آن داشته باشد.
تفسیر معنایی ترک گوشت بهرام:
از آنجایی که تفسیر های زیادی در مورد معنی کلی ترک منتشر شده است ما طبق روال گذشته سعی بر این داریم تا بیشتر به ابعاد پنهان و مفهومی این کار بپردازیم پس با ما همراه باشید…
در ابتدا بهرام وارد خانه ای میشود که در انتها بیشتر راجع به آن صحبت میکنیم و از پنجره منظره ای را مشاهده میکند که در تاریکی غرق شده. فضایی که برای او غریبست و همینطور آدم های آن با هم غریبه اند. با توجه به ادامه کار این منظره میتواند ایران و مردمش باشند. اما چه کسی جز بهرام که علی رقم دغدغه و علاقه اش به ایران مجبور به ترک آن شده و در کشوری با مردم بیگانه درحال زندگی است میتواند غریبگی را درک کند؟(منظور این است که مردم کشور تو نیز با هم غریبه بودن را پذیرفته اند در حالی که از هرکس به یکدیگر نزدیک ترند)
“تیز و بی هویت مثل آفتاب پاییز ، فرو رفته بحران پوچی تا مغز تاریخ”
اشاره اصلی این قسمت به پوچ شدن مردم است. اما پوچ بودن از چه نوعی؟ مگر خود بهرام در اشتباه خوب شاهد مفاهیم پوچ گرایانه اش نبودیم؟
مهم است که در این قسمت به نگاه بهرام به پوچی بپردازیم .
به زبان خیلی ساده و مختصر ما دو نوع بی معنا انگاری داریم: ۱. نیهیلیسم(هیچ انگاری) ۲.اگزیستانسیالیسم(باور به اصالت وجود)
نیهیلیسم باوریست که بر پایه آن هیچ چیز در دنیا ارزش ندارد حتی معنا هم معنایی ندارد و همه چیز از دَم بی معنیست. اما اگزیستانسیالیسم میگوید که جهان به خودی خود بی معنیست اما فرد با توجه به حرکت وجودی خود میتواند به آن معنا و هدف بخشد پس این دو در تضاد باهمند.
این موضوع مبحث بسیار مهمی در کشف باور بهرام است و لازم میدانیم که بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.
به گفته ی نیچه (فیلسوفی فعال در حیطه اگزیستانسیالیم): می توان نیهیلیسم را بی ارزش شدن ارزش ها تعریف کرد.سرد شدن روابط، دخالت نیروهای انتزاعی (دولت و سرمایه) در حیات شخصی انسان ها، شکاف نسل ها، همگی نمونه هایی از تجربه ی نیهیلیسم در مفهوم فراگیر کلمه هستند.
اگزیستانسیالیستی همچون ژان پل سارتر نیز بیان میکند: آزادی در قلب همه تجربه های انسانی قرار دارد و آزادی است که انسان را از موجودات دیگر متمایز میسازد.
پس شاهد تشابه این عقیده با گوشت و اشتباه خوب بودیم. بهرامی که در اشتباه خوب به مفهومی از پوچی دست یافت تا جایی که در انتها مرتکب خودکشی شد، حال معنایی پیدا کرده برای هدف دادن به زندگی خود و رسیدن و رساندن جامعه اش به آزادی. پس بهرام مخالف نیهیلیسم است و وجود آن در دنیا را بحرانی عمیق میداند و شنونده اش را دعوت به کاویدن میکند.
همان عقیده ای که اگزیستنسیالیست دنبال میکند.
“غلیظی شکست بخور رها شی ، عبور کن”
دقیقا از اینجاست که بهرام شروع به گفتن تفکراتش که رهایی از بندهای دنیاست میکند و مقدمه آن را شکست میداند. چون انسان مغرور توانایی رشد نخواهد داشت.
“قد بکش از پشتِ غرور ، بفهم فرق ثبات و سکون رو”
ثبات به معنای پایداری و پایستگی در راه است اما سکون به معنای از حرکت ایستادن میباشد. پس سکون را باید کنار گذاشت و در حرکت خود به ثبات رسید.
در ادامه بهرام به مخاطبینش پیشنهاد می کند که بر روی هیچ تفکری تعصب نداشته باشند و جهان را از تفکرات و باور های مختلف ببینند تا شعور شخصی خود را به دست بیاورند و همه چیز حتی من و خود را رها کنند، جهان بینی بهرام توضیح میدهد که تنها راه نجات، رها شدن از تمام تعلقات است. خصوصا در جامعه ی مدرنیته زده ی امروزِ دنیا که همه در تلاش برای اضافه کردن فرهنگ و یا ایدئولوژی جدید به انسان هستند، باید به حرف دل گوش داد.
تفکری که دقیقا مقابل تفکر آدم هایی در جامعه است که محکوم به تصمیمات سیستمشان هستند و در مقابل تصمیمات سیستم کاملا تسلیم میباشند. سیستمی که تقصیرات را هم به گردن مردم جامعه اش می اندازد و حتی اگه چیزی مثل گوشت (که در این ترک استعاره ای از مایحتاج زندگی نیز میتواند باشد) گران شود، این دست از مردم جامعه برای خریدش صف می بندند! گوشتی که دقیقا در مقابل گوشتی قرار می گیرد که یک ایدئولوژیست که بهرام آن را نشر داده.
“درو بستم رفتم حرفمو گوش کردن ، اما من تنها پرنده ای بودم که کوچ کرد از گرما”
در ادامه ی شعر بهرام از خانه ای که به آن وارد شده بود خارج میشود و برای جستجوی بیشتر (خانه ای که میتواند نماد محلی باشه که انسان از ترس هایش که توهمی بیش نیستند درست کرده است. البته در قسمت مصراع بعد اشاره ای به مهاجرت اجباری خود از ایران دارد که جالب توجه است) ولی این بار مسلح از خانه خارج می شود و معتقد است تنها راهِ نجات بیرون از این خانه داشتن خشم نه در معنای منفی بلکه شاید در معنای هر لحظه آماده ی جنگ بودن و به یاد داشتن ظلم های موجود و همچنین داشتن عشق و دغدغه مند بودن است.
در انتها بهرام که حال شاید راه را به طور کامل به سمت منظره هایی که از آنها حرف زده بود طی کرده به مخاطبینش میگوید اینجا اصلاً غریبه ای وجود نداشته و تمام غریبه هایی که از پنجره ی اتاق آن خانه میدیده است توهمی بیش نبوده و میخواهد که همه از اتاق های خیالی که ساخته اند خارج شوند تا افراد جامعه در نهایت به یک فردیت برسند و محکوم به پذیرش تفکرات هیچ سیستمی نباشند تا تفکرات شخصی خود را بدست بیاورند و جایگاه واقعی خود را در این جامعه پیدا کنند.
نظر شما چیست؟ آن را با ما در قسمت نظرات به اشتراک بگذارید.
نویسندگان : BTH
-
من شدیدا احساس میکنم این اتاقی که بهش اشاره شده با این بخش از ترک برش ارتباط داره که میگه:
بچه ــَش اونور تووی اتاق
پشت یه میز با یه هدفون توو گوش
از آزادی مینویسه واسه تغییر مسیره
مردمی که ژنتیکی دیکتاتورن
همه دنبال جنجالن
اون دنبال یه جرقه ــَسانگار اون پسر خود بهرامه(البته شاید هم استعاره از بچه های نسل جدیده که میخواد منجی و راهنماشون باشه.انگار زمان دقیق تربیت نسل یاغی ها فرا رسیده و نسلی که تا حدی با بهرام خو گرفتند و خطش رو انتخاب کردند اما هنوز خامند باید داخل پیله شروع کنند به رشد.رشد در قالب کلاس درسی که بهرام دستشونو میگیره و توی جهان های مختلف عبرت های مختلف رو بهشون منتقل میکنه و تمام این ها داخل پیله اتفاق می افته) و ادامه داستانش رو داره توی ترک گوشت تعریف میکنه
انگار دوباره ارتباط داره به جهان های موازی و سفر در زمان و بازگشت به اتاق خونه مادریش
اما خیلی سال گذشته و اونجا(ایران) تغییر کرده
واسه همین میگه
درو وا کردم رفتم تو دیدم پنجره بازه تا ته
بیرونو نگاه کردم دیدم نمی یاد این منظره ها رو یادمبعد رعد و برق زده میشه و یه سری خاطره یا تصویر پیش روش قاطی میشند و یادش میاد(یه چیزی تو مایه های فصل دوم سریال stronger things تصور کنین) که اونم همچنان یه ایرانیه و هیچوقت این چیزا براش غریبه نمیشه
بعد خودمون(ایرانی ها) رو توصیف میکنهو از اینجا به بعد میاد بین مردم و میخواد پا به پاشون راهنماییشون بکنه و از موضع خوشون شروع کنند به تغییر
که یه کار فوق العاده و یه بینش عظیمی رو میطلبه این کار
که فرد به اندازه کافی مسیر رشد و تغییر خودش رو طی کرده و حالا به درجه ای رسیده که برای رشد بیشتر باید برگرده وسط جاده و بقیه رو هم بکشونو به سمت انتهای جاده-
فکرتو دوس داشتم ولی ترک برش که میگی دقیقن هر طبقش زندگی خود بهرامه طبقه سوم زمانی که البوم 24 ساعتو مینوشته طبقه دوم البوم سکوت طبقه اول هم اشتباه خوب چون وقتی خودش داره سقوط میکنه و رسیده به طبقه اول میگه یه دیوونهس نامیدی حاکم خونس و تو فکر سقوطه دقیقن حال خودش تو این آلبوم بازی با زمانشم عالی بوده تو این ترک
-
-
نقد و بررسی از آهنگ #گوشت #بهرام :توی این ترک هم ادامه اشتباه خوب رو تموم میکنه هم داستان جدید رو شروع میکنه اگر یادتون باشه توی آلبوم اشتباه خوب توی ترک مرداب پنجره اتاقشو باز کرد و بعد از اینکه خودشو از سه طبقه انداخت پایین ما فکر کردیم دیگه داستان تموم شده ولی این ترک بعد داستان خودکشی بهرام هست بهرام برمیگرده خونه میبینه پنجره باز و هیچی یادش نمیاد و بهرام بعد از اینکه از سه طبقه خودشو میدازه فراموشی میگیره و هیچی یادش نمیاد و میشه یک آدم دیگه یک آدم بر عکس بهرام اشتباه خوب بهرام تنهایی رو دوست داشت و کاری به جامعه نداشت ولی حالا میخاد توی جامعه باشه و با مردم جامعه دوست باشه و رفت و آدم کنه و مخاطب رو تشویق میکنه که این کار رو کنه چونکه توی اشتباه خوب از تنهایی افسرده شد و با این کار خوب شده و حتی آلبوم اشتباه خوب باعث شد بعضی ها افسرده بشن ولی با این ترک انگیزه میگیرن و طرز فکرشون نسبت به زندگی تغییر میکنه.و این ترک خیلی مفهوم داره بهرام از کلمه هایی استفاده کرد که هر کدومش چند صفحه معنی داشت مثل:ثبات. و اینکه بهرام شده یک آدم دیگه و اینو بدونید البوم که بده با آلبوم قبلیش خیلی فرق داره چونکه بهرام تغییر کرده و خودشو تکرار نمیکه.درکل بگم حرف های ساده ولی عمیق ساده گوش کنید ولی عمیق ترک عالیه و بهرام شاعرانه هست بیت هاش و این ترک مخاطب رو به چالش میکشه با حرف تو تو این جامعه جایگاهت کجاست و مخاطب اینو از خودش بپرسه و زندگیشو تغییر بده.بقول بهرام زندگی بدون تغییر واسه من خودباختنه منتظر نباشید این بهرام دیگه اون بهرام اشتباه خوب نیس شماهم متفاوت باشد و به بهرام احترام بگزارید و بدونید که این آرامش قبل از طوفان بود اصلا شاید این اینترو آلبوم جدیدش باشه اگرم دقت کنید بیت آخرش کلن تغییر میکنه و کلن بحث تغییر وسطه تغییر کنید با طرز فکر جدید موفق باشید.
-
آقا جالبی اشتباه خوب برای من این بود که اگر آلبوم رو برعکس گوش می دادی داستان کاملا عوض میشد خودکشی نافرجام در ابتدا قرار میگرفت، با توجه به نفس نفس زدن بهرام و ترکیدن بغضش.در انتها هم ترک خوب قرار میگرفت. در کل هم یه سیر جالبی از سکون به سمت پویایی داشت تو این حالت
-
-
آلبرکامو بعد از پنج سال سکوت، کتاب سقوط را می نویسد. در این کتاب ژان باتیست کلمانس داستان زندگی و سقوطش (از دست دادن) از باغهای عدن (پاریس) و تبعیدش به جهنمی از بورژواهای آمستردام را بازگو می کند.(همینطور با بهرام مقایسه کنید).کلمانس که قبلاً یک وکیل بوده خود را فردی دانا و آگاه معرفی میکند که در پی یافتن معنای زندگی اش است. یکی از ضعفهای اساسی کلمانس و مضمون اصلی و عمده ی رمان، ترس او از قضاوت شدن است.این ترس بر بیزاری اش از آمستردام می افزاید.مورد تمسخر واقع شدنش توسط دیگران ترسی را به او القا می کند. این ترس بر بیزاری اش از آمستردام می افزاید. صدای خنده ای که میشنود میتواند اشاره به مضمون معصومیت داشته باشد. این صدا را اینگونه توصیف می کند: «به عنوان چیزی طبیعی و تا اندازهای خوش آیند که جهان را در مسیر درست قرار می دهد.» این مضمون معصومیت به سمتی میرود که بر کلمانس چیره گشته و او را غمگین و آزرده خاطر می کند،او به سمت سقوط از معصومیت می رود.با این حال او میداند که هیچ گاه از قضاوت کردن خودش دست بر نخواهد داشت. این یکی از «سقوط» هایی است که در رمان می بینیم، هنگامی که شما در زندگیتان به جایی میرسید که متوجه اشتباهات و خطاهای متعددتان می شوید، با شخصی(خودتان) رو به رو میشوید که گناهانی در زندگی مرتکب شده است، و همچنین مساله مهم اینکه کارهایی را می بینید که از انجام آن خودداری کردهاید، کارهایی که انجام ندادهاید و شاید می بایست انجام می دادید.ژان باتیست که از قضاوت شدن می ترسد، خود یک قاضی است، هم از لحاظ گفتاری هم به صورت شغل و حرفه ی زندگی اش. او به خوبی دورویی و تزویر موجود را درک می کند و دیدگاهی بدبینانه در مورد جامعه ی مدرن اطرافش دارد.
«من گاهی در عجبم تاریخ دانان آینده در باره ی ما چه خواهند نوشت. یک عبارت برای معرفی انسان مدرن کفایت می کند: زنا و خواندن روزنامه. پس از این تعریف دقیق، میتوانم بگویم که انسان دیگر به پایان می رسد»
این ارزیابی روشنبینانه ی عجیبش از جامعه ی آن دوران، که میتوان به جامعه ی امروز هم نسبت داد، بیزاری او از اهداف بیمعنا را نشان می دهد، بیزاری اش از این که جامعه اش در واقع از «هیچ» تشکیل شده است و تنها کاری که مردم به آن مشغول اند، قضاوت کردن یکدیگر است. بدین صورت دیدگاه های هیچ انگارانه (نهلیستی) اش در مورد زندگی را معرفی و بیان می کند.
مورد قضاوت قرار گرفتن برای کلمانس تصویر، جایگاه و جلالش را متزلزل می کند، او را در معرض قضاوت مردم و حتی قضاوت خودش قرار میدهد، مردمی که نسبت به او قضاوت بدی دارند.
بهرام هم بعد از سکوت، در اشتباه خوب سقوطش را بیان کرده و مدام خود را قضاوت میکند تا با این کار حق این را داشته باشد که با آزادی دیگران را قضاوت کند.
آنچه در نهایت به آن میرسد این است که رهایی از قضاوت هیچ گاه به دست نمی آید، چون که شما همیشه مورد قضاوت ذهن خودتان قرار می گیرید. میتوان با پرداختن به قضاوت کردن دیگران، تا حدی موقتا به رهایی رسید، البته نتیجهی چنین کاری رسیدن به دایره ای از شرارت ها است.
نهیلیسم مبارزه با پوچی است. تلاش برای بهبود زندگی بشری است و به دنبال تبیین پوچی( برخلاف اگزیستانسالیسم) نیست. راهی را ارائه میدهد که در کنار پوچی بتوان آزادی و مسئولیت را شناخت. همان کاری که بهرام در سکوت و اشتباه خوب کرد و با آهنگ گوشت به این روند تاکید کرد.
با مطالعه در آثار کامو و سارتر و نیچه و … و کنار هم گذاشتن آثار بهرام نورایی با این آثار نتایجی بر خلاف گفته های شما به دست خواهد داد.
نیچه در حیطه ی اگزیستانسیالیسم نیست. -
کاور تو مرحله اول مثل گوشت میمونه
تو مرحله دوم قسمت های ابی مثل خوبی که توی قسمت های قرمز که معنی بدی میتونه بده نفوذ کرده
لطفا نظرتونو راجع به کاور بدید من مخم نمیکشه -
میشه بیت: غلیظی , شکست بخور تا رها شی. رو اینجوری معنی کرد ما مثل آب غلیظیم و وقتی نور بهمون بخوره , شکست نور رخ میده و بعدش نور ما رو بخار میکنه و اونوقته که ما آزاد میشیم , اگه دقت کنید کلا بهرام مخاطبشو مثل آب در نظر گرفته , این تفسیر اصلیشه ولی طبق معمول تکسای بهرام این یکی از تفسیراشه
-
اول از این که ممنونیم زحمت کشیدین و نوشتین و گذاشتین تا ما استفاده کنیم.
بعد خدمت شما عرض کنم که همه این ها دیدگاهی میتونه باشه از حرف دل بهرام ولی به نظر من شما در ایده خودتون در آخر فکر میکنم به یه بن بست یا بهتره بگیم گیجی رسیدین که منطقی نبود و نظریه من اینه که اشتباه خوب که اصل موضوع قابل ادراک بود ولی در گوشت پیچیده تر بود به طوری که هر کی یه نظری داره اما به نظرم اشتباه خوب تموم شده و گوشت و گذار جدا از هم شروع شدن و ربطی فکر نمیکنم با هم داشته باشن طبق نظریه های خودم و گوشت در اصل ما با یک موجودی روبرو هستیم از جنس مخالف صادق واحدی و همچنین رضا پیشرو دیگه حالا خودتون درک کنید که یعنی چی و در ادامه این قطعه قطعه ی تهاجمی و آموزنده و میخواسته که ما رو آماده گذار کنه و خواسته بعد از مدت ها سکوت چیزی به ما بگه اونم اینه که بهرام سکوت با بهرام ۲۴ ساعت با بهرام اشتباه خوب و گوشت و گذار فرق داره و هدف زنده شدن افکار درونیه بهرام برای ما هست در گوشت که با تفکر میشه فهمید همونطور که گفتم مطمئن باشیدد که گوشت پیچیده تر از اون چیزیه که الان اینجا نقد شده و حتی اون چیزی که من فهمیدم خیلی خطرناکه و از گفتنش ترس در وجودم دارم البته که حالا از اصل موضوع کنار بیایم میبینیم که بهرام در گوشت از غرور و ترس و مرگ و زندگی و فرشته و شیطان و آدم ها صحبت میکنه که حتی به قول خودمون در آرامشی که تو این آهنگ در قسمت «لاتیشو پر کرده» داره که گویا هیچ ترسی از مرگ نداره و بحث در نتیجه بین فلسفه های بزرگ دنیاس مثل خود خدا که در گوشت کمتر بود اما در اشتباه خوب بیشتر و در گذار هم هنوز به چیزی نرسیدم اما گوشت نظریه ای که دست یافتم منطقی تر بوده و در آخر نتیجه داشته که به نظرم همین حد کافیه و با کمی تفکر شما هم خواهید فهمید که منظور اصلی بهرام در گوشت چی میتونه باشه اما به موضوع کمی تاریک تر و ترسناک تر نگاه کنید و جلوه خدا بگیرید و از بالا نگاه کنید اما خدا نباشید همان انسان باشید
با تشکر -
یه حس بهم میگه با این ترک پرونده ی اشتباه خوبو بست . یه حسم میگه بازم یه تک آهنگ یا البوم کوتاه در ادامه ی خودکشی و تولد دوبارش میده . راستی یه چیزی اشتباه خوبو از آخر به اولش ه گوش میدی انگار قصد خودکشی داشته ولی نمرده . بخاطر همینم گوشتو در ادامش داده . نمیدونم گیج شدم از دست بهرام