متن آهنگ رخش یحیی و فهام
[ورس یک – یحیی]
از مغرب به مشرق ، افول و عروج روح ذوالقرنین
کشتی تو آبه سکانم رو عرشه رستم
روییدن که نمیشه متوقف
من والا ترین مقامم توی قالب اعلی
الیین تو پست ترین عنصر
تهمتن سفیدی زال توی خاکه
نطفه از جمشید رحِم از ضحاکه
زندم تو بدنمم طول عمرمو گرمم
سوار رخش باشم میتازم چهار نعلم
از پست ترین عنصر تشکیل شدم
درست چرا چهار عناصر پاک و دارم نمیفهمم
تازه عوض میشم به دلخواهم به طبعم
مزاجم صفرا ، سودا خون و بلغم
تاریکی رو غورت میدم ، نور میده توی حلقم
بوی رحمت واضح داره میشه کم کم
زیر فلک قمر ، بالای فلک قمر ابر و باد و مه
و خورشید آسمونا کوه و کمند
دیوا رام شدن مثل فرشته ها دور و برم
اگر نیاز شد پرو آتیش میزنم
اندرونم تهمتنم بیرون طبیعت بدنم
فلک نهم آدم شده بینتون میزنه قدم
بی معرفتم اگه رخشو از تاریکی
ناخودآگاهم با خودش نبره عدن
[ورس دو – فهام]
وای از این گنبد کبود
بند رو دستم وا میشه با صبوری
کور گره ها انتخاب از رو تاریکیا
اشتباه نبود دور از موجود
وجود نورمو میده پس عاقلم هنوز به هوش
سالکم رخشم عامل دستورو انتخاب ساز هر انتخاب
واضحه جار میزنه محدودم خاک
لازمه نیاز وقت اتفاق
لایق من نبود منیت من که دیگه سلیقم پاک شده
پس چی میشه فرق و انحصار
ظاهره اول تو ظرفم میفهمم کیم بعد آماده شو واسه ی حرکت
از تقدیر میگیرم درس خالق عقلم خالق مرتبه خارج از درکم
انسانم انسان
خوشحالم ذات ماده نیستش پنهان
افکارم گفتار و گفتنم شد باز عادتم میسازه
شخصیت شد آغاز سرنوشتم
محتاطم محتاط واقعه رخداد
نظرم شد باز جلب این دنیا کثافت بحران
من
مشق عشقو روی گل نوشتم
متن آهنگ یحیی و فهام به نام رخش