متن آهنگ خمیازه فرشاد:
[ورس یک]
دنبالِ آیام، لا بقایام
یا میشم گم تر، یا نمایان
جدام راضیام، مُدام راهیام
سوال باریدم، جواب نروئید
من موندم با زوایام
توو تکاپو تاوون داره فراسو
شک دارم هم به وزنه هم به ترازو
بیش از حد گم میشن همه ی دلیلا
برا کی؟ بره کِی؟ اصلا خودِ برا کو!؟
زدم ضربه باز کرده در آشوب
میگه التماس کن ذره ای برا نور
ولی صلحِ درون یعنی نبینم هیچی
پس چیه فایدهی نور برا کور؟
پشتِ پنجره ایستاده آلتِ قتل
حالتِ بعد میکنه یقه ام برای من
آرامش و راحتِ تن
یعنی خونریزی نکردن با تنِ زخم
نه وطن دنیا نه دنیا وطنم
همینه طعمِ ته مزه ی دهنم
قبلِ اینکه فکر کنم تصمیم گرفتم
تصمیم گرفتم که فکر کنم
آسایش، التهاب شکنجه ست
تعلیق، انتخاب شکنجه ست
عمل کردن، انفعال شکنجه ست
ضربه یا حفظ گارد شکنجه ست
سکوت، حرف، ازدحام شکنجه ست
مرگ بر یا زنده باد شکنجه ست
ولی موجو نسپار به دستِ لنگر
[کورس]
تو آغوشِ تابوتِ زندگی
عمیق کندم قبرِ مرگم رو
زمانِ من بریدنی نیست
پس از دستِ این لحظه دَر نرو
تو آغوشِ تابوتِ زندگی
همه چیز میخواست بشم گیج تر
شکوه ساختم از به هم ریختن
یه کم بیشتر، یه کم بیشتر
برق زدم
صدام اومد بعداً
من برق زدم چون
صدا اومد از قبلاً
Farshad – Khamiyaze Lyric
[ورس دو]
صدای شکستن بلند شد
پنجره رو به بیرون شده بود خُرد
نمیشکست بغضم با اینکه درونم شده بود تُرد
خمیازه ی عظیم توو آسمون میچرخید
همهی نِگاهش میکردن با دهنِ باز
با چشم های سفید
روح محیطو میبلعید
من دیدم آدمها هرز میرن
صداها محو میشن
تووی رخوتِ جمعی
بی توجهی به این کسالتِ تحمیلی
یعنی درگیری با هر کثافتِ تزئینی
خمیازه پخشه با رضایتِ تسلیمی
خشکیدن با سرایتِ تضمینی
فرو نرفتن با جراحتِ سنگینی
زورِ زیاد میخواد و قرائتِ بدبینی
میپوسه مغز بیرونِ جمع
فقط وقتی که روش نظارتِ قلبی نی
باشکوهِ تنهایی
حتی وقتی با خودت توو دعوایی
این یعنی هنوزم دنبالِ معنایی
شکلتو بشکن اگه طرحِ فرمِ فردایی
وقتی کامل خاکستر شدی
تازه باید با جفت دست هات شعله برداری
تنفسِ مرگ توو خمیازست
نفس زندست تو اوجِ ژرفایی که
همراهی یا تضاد شکنجه ست
باشی راویِ قصههات شکنجه ست
باید برسه زودتر پات به مقصد
تا بفهمی مقصد و راه شکنجه ست
حرکتم خیلی بیشتر از موندنمه
هر قدمِ بزرگ توو حیات شکنجه ست
یه لحظهست که میاد فریاد به دستم
میکِشم که خودِ فریاد شکنجه ست
[کورس]
تو آغوشِ تابوتِ زندگی
عمیق کندم قبرِ مرگم رو
زمانِ من بریدنی نیست
پس از دستِ این لحظه دَر نرو
تو آغوشِ تابوتِ زندگی
همه چیز میخواست بشم گیج تر
شکوه ساختم از به هم ریختن
یه کم بیشتر، یه کم بیشتر
برق زدم
صدام اومد بعداً
من برق زدم چون
صدا اومد از قبلاً